کد مطلب:30002 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:98
ابورافع، از غلامان عبّاس (عموی پیامبرصلی الله علیه وآله) بود[2] كه او را به پیامبر صلی الله علیه وآله بخشید.[3] چون عبّاس، اسلام آورد و ابو رافع، خبر اسلام آوردن او را به پیامبر خدا داد، پیامبر صلی الله علیه وآله او را آزاد كرد.[4]. ابو رافع در همه جنگ های پیامبرصلی الله علیه وآله بجز بدر، شركت كرد[5] و پس از ایشان با استواری تمام در كنار امیر مؤمنان ایستاد و از او جدا نشد.[6]. ابو رافع از جمله راویان حدیث غدیر است.[7] او را از نیكْ نهادان و شایستگان شیعه بر شمرده اند[8] كه در نبردهای علی علیه السلام نیز همراه او بوده است.[9]. ابو رافع، مسئول بیت المال امام علیه السلام در كوفه بود[10] و دو فرزند او، عبید اللَّه[11] و علی،[12] از كاتبان مولاعلیه السلام بودند. ابو رافع، كتابی بزرگ با عنوان السنن و القضایا و الأحكام[13] دارد كه مشتمل بر ابواب مختلف فقه است و جمعی از محدّثان بزرگ و از جمله فرزندان ارجمند وی آن را روایت كرده اند. وی، كتاب های دیگری با عناوین أقضیة أمیر المؤمنین، كتاب الدیات و جز آن دارد كه عالمانی بر این باورند كه همه اینها ابواب و فصول همان كتاب بزرگ بوده است.[14]. ابو رافع، پس از شهادت مولاعلیه السلام همراه امام حسن مجتبی علیه السلام به مدینه رفت[15] و امام حسن علیه السلام نیمی از خانه علی علیه السلام را در اختیار وی نهاد. وی، از پیامبر خدا نیز احادیثی را گزارش كرده است.[16] برخی فوت او را در سال 40 هجری ذكر كرده اند.[17]. 6399. رجال النجاشی - به نقل از ابو رافع -:بر پیامبر خدا وارد شدم، در حالی كه خواب بود یا وحی بر او نازل می شد. ناگهان، ماری در گوشه خانه دیدم و چون كشتن آن موجب بیدار شدن پیامبر صلی الله علیه وآله می شد، آن را نكشتم و میان پیامبر خدا و مار، دراز كشیدم تا اگر آسیبی برساند، به من برسد، نه پیامبر خدا. [ پیامبر صلی الله علیه وآله] بیدار شد در حالی كه این آیه را تلاوت می كرد:«إِنَّمَا وَلِیُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ و وَالَّذِینَء َامَنُواْ الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلَوةَ وَیُؤْتُونَ الزَّكَوةَ وَهُمْ رَ كِعُونَ؛ [18] تنها ولیّ شما، خدا و پیامبرش و مؤمنان هستند؛ كسانی كه نماز می خوانند و در حال ركوع، صدقه می دهند». سپس فرمود:«سپاسْ خدایی را كه آرزوی علی را كاملاً برآورد و بر او مبارك باد برتری ای كه خدا به او بخشید». سپس روی برگرداند و مرا در كنار خود دید. فرمود:«ای ابو رافع! چرا این جا خوابیده ای؟». ماجرای مار را به ایشان گفتم. فرمود:«برخیز و آن را بكش». من هم [ برخاستم و ]آن را كُشتم. سپس پیامبر خدا دستم را گرفت و فرمود:«ای ابو رافع! تو چگونه خواهی بود در هنگامی كه گروهی با علی می جنگند و آنان بر باطل اند و علی بر حق؟ نبرد با آنان، تكلیفی الهی است و هركه نتواند جهاد كند، باید با دلش انكار كند و اگر این را هم نتواند، تكلیف دیگری ندارد». گفتم:برایم دعا كن تا اگر آنان را درك كردم، خداوندْ یاری ام كند و توان جنگ با آنان را به من بدهد. فرمود:«بار خدایا! اگر آنان را درك كرد، نیرومندش بدار و یاری اش ده». سپس به سوی مردم، بیرون آمد و فرمود:«ای مردم! هركس دوست دارد كه به امین من بر جان و خانواده ام بنگرد، این است، ابو رافع، امین من بر جانم».[19]. 6400. رجال النجاشی - به نقل از عون بن عبید اللَّه بن ابی رافع -:چون با علی علیه السلام بیعت شد و معاویه در شام با او مخالفت كرد و طلحه و زبیر به بصره رفتند، ابو رافع گفت:این، گفته پیامبر خداست:«به زودی كسانی با علی می جنگند كه پیكار با آنان، تكلیف الهی است». پس خانه و زمینی را كه در خیبر داشت، فروخت و با آن كه پیرمردی كهن سال بود و 85 سال داشت، با علی علیه السلام حركت كرد و گفت:خدا را سپاس. به منزلتی رسیده ام كه كسی نرسیده است:دو بیعت كرده ام (بیعت عقبه و بیعت رضوان) و به سوی دو قبله نماز خوانده ام و سه هجرت كرده ام. گفتم:كدام سه هجرت؟ گفت:با جعفر بن ابی طالب به حبشه هجرت كردم و با پیامبر خدا به مدینه و این هم هجرت با علی بن ابی طالب به كوفه. پس هماره با علی علیه السلام بود تا علی علیه السلام به شهادت رسید و با حسن بن علی علیهما السلام به مدینه بازگشت، در حالی كه خانه و زمینی نداشت. امام حسن علیه السلام نیمی از خانه علی علیه السلام را به او داد و سُنُح،[20] زمینی را كه علی علیه السلام قسمت كرده بود، به وی بخشید و عبد اللَّه بن ابی رافع، [ پس از فوت پدرش] آن را به بهای صد و هفتاد هزار [ درهم] به معاویه فروخت.[21].
از او با كُنیه نام برده می شود و در نام او اختلاف است. بیشتر اهل علم، نام او را اسلم دانسته اند و برخی ابراهیم[1] و برخی نام های دیگر. وی از چهره های برجسته تشیّع و از پیشتازان در تألیف و تدوین و دانش و از همراهان ارجمند امام نیكان است.